سلام، من کامران هستم، بیست و اندی سال سن دارم و قدم هم بلنده. زیاد سرتون رو درد نمیارم و میرم سر اصل مطلب. همسایه ی پایینی ما یه دختر داره که خیلی خوشکله، ولی اصلا راه نمیداد، منم جرات نداشتم پا پیش بذارم، چون از اون قیافه های خیلی سگ داره که آدم جرات نمیکنه حتی سلام کنه. اسمش سکینه است. حیاط خونه مال اوناست و چند طبقه ی بالایی حیاط ندارن. یه روز که یکی از دوستام اومده بود خونه مون از توی پنجره ی اتاق من اونو دید و گفت پسر عجب تیکه ایه. چرا این حوریو تور نمیزنی. منم گفتم بابا این خیلی سگه، نمیشه رفت طرفش.
خلاصه گذشت تا اینکه یه روز فهمیدم که پدر مادرش برای مراسم یکی از اقوامشون رفتن شهرستان ولی سکینه چون امتحانای پایان ترمش بود مونده بود که درس بخونه. منم دیدم انگار بخت باهام یاره، منتظر یه فرصت طلایی بودم که حتی اگه خودش راضی نشد زوری زوری دلی از عزا در بیارم، آخه اگه شما هم میدیدینش همین فکرو میکردین. تا اینکه یه روز که خونواده میخواستن برم بیرون من با هزار بهانه و دروغ که حالم بده و نمیتونم بیام و اینا موندم خونه. رفته بودم که خونواده رو بدرقه کنم که برن که موقع برگشتن توی راه پله یهو دیدم که در خونه ی سکینه اینا باز شد و سکینه بیرون و نگاه کرد که منو دید که با یه شلوارک و رکابی واستادم توی راه پله، اونم که همیشه همه جوره حجابشو رعایت میکرد این بار با یه شلوارک نسبتا کوتاه و تنگ و یه تاپ آبی بود، ناچارا سلام و علیک کردیم و گفتم خانواده کی میان؟ گفت تا هفتم قراره بمونن، بعد میان و برای چهلم میرن. اونم از پرسید که خانواده چطورن که منم قضیه رو براش تعریف کردم که رفتن و تا شب نمیان. اونم گفت اتفاقا میخواستم بهتون بگم من تنهام و از کارای فنی هم سر در نمیارم، شیر حموم ما خراب شده میخواستم بگم اگه زحمتی نیست بیاین ببینین چی شده. منم از خدا خواسته گفتم ای به روی چشم و رامو کشیدم رفتم تو و ........
بعدشم حتما کامران قصه ی ما میره اون تو و دختره هم که خلاف آنچه انتظار میره محو وجود این شاهزاده ی خوش هیکل میشه و با هم حالی میکنن و بعد هم هر چند وقت یک بار باهم خواهند بود.
نمونه ای که در بالا دیدید فرمت کلی اکثریت قریب به اتفاق خاطرات سکسی است، که اخیرا مد شده است و روی اینترنت زیاد شده است. فرمت کلی اینگونه نوشته ها به این صورت است که ابتدا شخص خودش را معرفی میکند و سپس به معرفی سوژه میپردازد و بعد تعریفاتی کلی از زیبایی و قد و هیکل و مناطق حساس بدن او میکند و خواننده را تا حد امکان در کف سوژه فرو میبرد و بعد از آن روایتی از چگونگی رسیدن قهرمان داستان به سوژه گفته میشود که در اکثر مواقع سوژه بسیار راحت راضی میشود و همه چیز خیلی ساده اتفاق میافتد، هیچ مخالفتی از طرف سوژه وجود ندارد و گویی از قبل منتظر قهرمان داستان بوده است. در این چنین نوشته ها، هیچ گونه حریمی وجود ندارد و این نوشته ها راوی روابط سکسی بین اشخاص نا محرم، بین مرد زن دار و دختر جوان، زن شوهر دار و پسر جوان، روابط سکس با محارم و انواع روابط مفتضح بین دو جنس که تا حد امکان باید بیشتر با عرف و شرع و وجدان آدمی در تضاد باشد.
این مقالات که تحت عنوان خاطرات سکسی بر روی اینترنت پخش شده اند بی هیچ تردید از طرف منبعی تغذیه میشوند، چنانچه اگر صاحبان و حمایت کنندگان سایتهایی که اینگونه مقالات را پخش میکنند بررسی کنید به یک ریشه خواهید رسید. طرز کار چنین سایتهایی بدین گونه است که برای شروع چند داستان سکسی به عنوان خاطره از اشخاص مختلف به روی سایت میزنند و یک ایمیل هم معرفی میکنند تا خوانندگان خاطرات خودشان را برای آنها بفرستند تا روی سایت گذاشته شود و جوانان هم برای اینکه از قهرمانیها و زرنگی های خود تعریفی کرده باشند شروع به نوشتن تخیلات سکسی ذهن خود به صورت خاطره میکنند و هر آنچه در بیرون نتوانسته اند به آن برسند را در اینگونه داستانها به تصویر میکشند و برای مدیران اینگونه سایتها میفرستند و به همین ترتیب کارشان پیش میرود.
حال جوان خامی که در این شور و غوغای بازار جهل و این جلوه های شهوت در جامعه سالهاست که در کف سکس به سر میبرد با خواندن اینگونه داستانها به نام خاطرات و تحت تاثیر ادبیات "اروتیک" که تاثیرگذاری بسیاری هم دارد، هرگونه حریم روابط بین دو جنس در ذهنش رفته رفته شکسته میشود و رابطه ی سکس با دختر نامحرم داشتن و با مرد زن دار داشتن و زن شوهر دار داشتن و با محارم داشتن برایش کم کم از قباحت میافتد، غافل از اینکه غیر از اینکه اکثریت قریب به اتفاق اینگونه داستانها دروغین و تولد یافته از ذهنهای بیمار و برخاسته از عقده های سکسی واپس مانده در اعماق ناخودآگاه نویسندگان آن است، اینگونه داستانها از طرف مهاجمین به فرهنگ و تمدن غنی ایران حمایت میشود تا ایرانی غیرت مند را بی غیرت کنند، تا حرمت زن شوهر دار و مرد زن دار و حرمت ناموس مردم و حرمت رابطه ی جنسی با محارم و هزاران ارزش اخلاقی دیگر در این مرز و بوم از بین برود، و بنیان خانواده ها در کشوری که به پاس فرهنگ چندین هزار ساله هنوز محفوظ مانده متزلزل شود و افسوس که ما نیز هیزمی بر این آتش میشویم. تو گویی در این قرون به ظاهر متمدن فقط در ایران میتوان چنین ارزشهای اخلاقیی را یافت و دشمنان ، چه داخلی باشند و چه خارجی چشم دیدن چنین فرهنگی را ندارند و میخواهند ایران و ایرانی را نیز به منجلابی که خود سالهاست در آن فرو رفته اند بکشانند. جایی که خلاف ظاهر زیبا و متمدنش غیر از تعفن چیز دیگری ندارد...
کجایید مردان غیرتمند هزاره های ایران و زنان نجیب، مردان پاک چشم و زنان پاک دامن، که ارزشهایی که شما برای نسلهایتان به ارمغان گذاشتید دیگر برای این نسل رنگ و آبی ندارد و این نسل، سر سپرده ی فرهنگِ به جا مانده از عقده های سر باز کرده از فشارهای قرون وسطی شده است...