سلام
امروز بعد از ده روز گشت و گذاردوباره به سمت اینترنت کشیده شدم واخبار این مدت رو رصدمیکردم که اتفاقی تصاویردوست عزیزوفداکاری رو دیدم که فقط به خاطر غیرتش به خاطردفاع از ناموس مملکتش به روی تخت بیمارستان افتاده بود...ناخداگاه ؛
دلم گرفت که مادرعلی کنارفرزندش اشک میریخت...
دلم گرفت از این جوونای پست وبی غیرت...
دلم گرفت ازبی تفاوتی مردم ...
دلم گرفت ازفراموش کردن شهدا...
دلم گرفت ازبرخی مسئولین دوربینی...
ونهایتا دلم گرفت از خودم!!!
دلم میخواهد بغضم را به دل نوشتم منتقل کنم که ما به کجا میرویم؟!ایا بایدزندگی اشرف مخلوقات اینگونه باشد؟!ایا این کمال است؟! ایا این آزادی ست؟!زندگی به چه قیمتی؟!
اندوه فراوان دلم مرااز نوشتن عاجز نموده است...
بسم رب الشهدا
چرا باید بگوییم "امام خامنه ای"؟
تا موقعی که کلیدواژههای قرآنی امام خمینی(ره) –که رأس آنها امام بودن ولی فقیه است- احیا نشود، هر کاری که بکنیم، وصلهپینه کردن است؛ شما هر لعنی که به دشمنان اسلام بکنید، این قدر جگرشان نمیسوزد که بگویید «امام خامنهای».
سلام
تبریک 12 فروردین سالروز تلالو زرین بهار آزادی با تکیه بر ارکان نظام اسلامی
شکر لله شیعه ای نامی شدیم
اهل جمهوری اسلامی شدیم
از خمینی درس عشق آموختیم
در تنور جنگ و جبهه سوختیم
بیعتـی کـردیم بـا سیـد علی
راه حـق در قول و فعلش منـجلی
...همچنین 12 فروردین سالروز تولد شهید همت را نیز گرامی می داریم...
متن زیر قسمتهایی از سخنان یکی از مسئولان دولتی است که توسط یکی از دوستان به ای میل حقیر ارسال شد. به نظرم مطلب بسیار مهمی است و نباید از کنار آن بی خیال عبور نمود. پس لطفا آن را مطالعه و در انتشار آن همکاری نمایید
________________________________________
غربیها با سه کلیدواژهی آزادی، دموکراسی، و حقوق بشر افکار عمومی را اداره میکردند. شرقیها با دو کلیدواژهی مبارزهی پرولتاریا با امپریالیسم و برابری. امام پنج کلیدواژهی قرآنی را در مقابل آن پنج کلیدواژه قرار دادند.
اصل «امامتمحوری» مهمترین کلیدواژه بود. سیستم امت-امامت حرف جهانشمول اسلامی بود که در عرصهی سیاست احیا شد.
ده سال هر کاری کردیم، یک رسانهی غربی پیدا شود که بگوید «امام خمینی»، نشد! همه میگفتند «آیتالله خمینی».
سال 59 به یکی از اساتید یهودی آلمان گفتم «استاد! چرا رسانههای شما نمیگویند امام خمینی؟». خندهای کرد و گفت «آخر ما بعضی چیزها را متوجه شدیم!». کیفاش را باز کرد و یک کتاب درآورد. ترجمهی آلمانی کتاب «ولایت فقیه» امام بود. گفت «آقای خمینی یک تئوری جهانی دارد. وقتی ما بگوییم "امام"، ایشان بین کشورهای دنیا شاخص میشود. چون کلمهی "امام" قابل ترجمه نیست. ولی وقتی بگوییم "رهبر"، این کلمه در فرهنگ غرب بار منفی دارد. دیگر ما ایشان را کنار استالین و موسیلینی و هیتلر قرار میدهیم. کلمهی "رهبر" به نفع ما و کلمهی "امام" به نفع آقای خمینی است. از طرف دیگر اگر ایشان یک جایگاه دینی دارد، ما به ایشان میگوییم "آیتالله"، اما "امام" یک بار معنوی دارد! از طرفی ایشان آن طور میشود امام امت اسلامی که مسلمانهای دنیا را دور خودش جمع بکند!». با این صراحت این را به من گفت.
یک رسانهی غربی یا شرقی را پیدا نمیکنید که گفته باشد «امام خمینی». آن موقع ما امتحان کردیم رسانههای غربی آیا میپذیرند ما یک آگهی بدهیم به نام «امام خمینی»؟ میخواستیم 60،000 مارک بدهیم که یک آگهی چاپ کنند، قبول نکردند!
شهریور 58 که در مجلس خبرگان قانون اساسی شهید بهشتی کلمهی امامت را در قانون اساسی گذاشت، ریاست آن مجلس با آقای منتظری بود. امام خمینی گفت شما نمیتوانی مجلس را اداره کنی، برو کنار، آقای بهشتی اداره کند. وقتی شهید بهشتی آمد اصل پنجم را مطرح کند که ولی فقیه نائب امام زمان و امام امت اسلامی است، کشور ریخت به هم. بازرگان اعلام استعفای دستهجمعی دولت را کرد. امیرانتظام اعلام کرد که مجلس خبرگان قانون اساسی باید منحل شود. سر یک کلمه کشور ریخت به هم!
امامتمحوری، امّتگرایی، عدالتگستری، و دوقطبی مستکبرین-مستضعفین اساس تئوری امام خمینی بود.
امام خمینی از دنیا رفتند. آقای هاشمی رفسنجانی آمدند پنج روز بعد از رحلت امام خمینی در دومین خطبهی اولین نمازجمعهی بعد از رحلت امام، راجع به ولایت فقیه دو جمله گفتند. یک : «ما نمیخواهیم بعد از رحلت امام خمینی به جانشی ایشان "امام" بگوییم». این همه دعوا داشتیم با شرق و غرب؛ امام حاضر شد شهید بهشتی را قربانی کند برای این کلمه؛ قانون اساسی پنج بار روی امامت ولی فقیه تأکید کرده، امام این را از سال 48 مطرح کرده، شما میگویی نمیخواهیم؟ به اسم اعزاز امام خمینی گفتند به جانشیناش نمیگوییم امام! انگار یکی به شما بگوید من چون خیلی شما را دوست دارم، افکار شما را میخواهم با شما دفن کنم! جملهی دومشان این بود : «خبرگان مرجع تعیین نکرده است». یعنی جانشین امام خمینی نه مرجع است و نه امام.
وقتی ایشان جای «امام» گذاشت «رهبر»، «امّت» شد «ملّت». یعنی عملاً سیستم ملت-رهبر انگلیسیها را پذیرفتیم و سیستم امت-امامت امام خمینی را کنار گذاشتیم. وقتی «امّت» شد «ملّت»، عناصر امّت یعنی «خواهران و برادران قرآنی» -که وظایفی مثل امر به معروف و نهی از منکر نسبت به هم دارند-، تبدیل شدند به عناصر ملت یعنی «شهروند» و « هموطن».
اما کلمهی سوم یعنی «عدالت»؛ مقدسترین کلمهای که آقای هاشمی در دوران ریاستجمهوریشان ابداع و تحمیل کردند به نظام اسلامی، کلمهی «توسعه» بود. فرق عدالت و توسعه این بود که «عدالت» را خدا و پیغمبر (ص) و علی مرتضی (ع) تعریف میکنند، اما «توسعه» را صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی و صهیونیستهای عالَم .... ( مراجعه کنید به کتاب مبانی توسعه و تمدن غرب شهید آوینی
در عرصهی بینالملل هم دو کلیدواژهی قرآنی «مستکبرین» و «مستضعفین» را ایشان اصلاح کردند و گفتند «مستکبرین» فحش و توهینآمیز است! به جایش بگوییم «قدرتهای جهانی»! خب وقتی گفتی «مستکبرین» باید با آنها «مبارزه» کنی، اما وقتی گفتی «قدرتهای جهانی» باید با آنها «تعامل» کنی. «مستضعفین» را هم کردند «قشر آسیبپذیر»؛ یعنی آدمهای بیعرضهای که خودشان پذیرای آسیباند!
پنج کلیدواژهی قرآنی امام خمینی که اساس گفتمان نهضت اسلامی بود، توسط ایشان تغییر پیدا کرد به همان کلیدواژههایی که دشمنان میخواستند.
تا موقعی که کلیدواژههای قرآنی امام خمینی –که رأس آنها امام بودن ولی فقیه است- احیا نشود، هر کاری که بکنیم، وصلهپینه کردن است.
شما هر لعنی که به ...... بکنید، این قدر جگر دشمنان نمیسوزد که بگویید «امام خامنهای».
مشکلی که هست هم این است که همه میگویند «دیگران بگویند ما هم میگوییم!». اصولگراها میگویند صداوسیما شروع کند، ما هم میگوییم! صداوسیما میگوید ما که از روحانیون نمیتوانیم جلو بیفتیم! روحانیون میگویند تا مدیران ارشد نظام خودشان نگویند که ما نمیتوانیم جلوی مردم بگوییم! مدیران ارشد میگویند وقتی جوانان انقلابی هم نمیگویند، ما بگوییم و هزینه بدهیم؟! و...
بعضی هم میگویند نگوییم چون قبلاً کسی (حشمتالله طبرزدی) این کار را کرده و سابقهی خوبی ندارد این کار در ذهن مردم! خب خوبها باید پرچمدار این کار شوند که این کار به اسم آنها ثبت شود و آن سابقه پاک شود.
آیتالله سید محمدباقر حکیم پا میشود میرود نجف. از آنجا نامه مینویسد به «حضرت آیتالله العظمی امام خامنهای». یک هفته بعد شهیدش میکنند. آن مرد بزرگ میفهمد که باید از آنجا پیغام دهد «امام خامنهای». سید حسن نصرالله میفهمد در سختترین شرایطی که دارد، باید بگوید امام خامنهای! ما اینجا نشستهایم و نمیگوییم!
اگر نعمت خدا را قدر ندانیم، میفرماید «انّ عذابی لشدید». روز قیامت هم آنجا ندا داده میشود که «وقفوهم انّهم مسئولون، ما لکم لا تناصَرون». هی حرف را انداختند از این طرف به آن طرف.
o بازتاب این مطلب در سایتهای روایت/ انجمن/ بچه های قلم/ شبکه خبری دانشجو
تدارکاتچی: خاکریزیسم
ترکش مطلب:از تمام دوستان شهدایی که این نوشته را می خوانند درخواست داریم که در اشاعه ی عبارت"امام خامنه ای" به جای عبارت"مقام معظم رهبری" و رساندن این مطلب به دیگران تلاش کنند.
|
عبدالله ضابط
زمینه سازی ظهور حضرت بقیه الله با ******** شهید جلال افشار از اصفهان به قم می رفت. صدای آهنگ مبتذلی که راننده گوش می کرد جلال رو آزار می داد. رفت و با خوشرویی به راننده گفت: اگر امکان داره یا نوار رو خاموش راننده با تمسخر گفت: اگه ناراحتی می تونی پیاده شی! جلال رفت توی فکر، هوای سرد و بیابان تاریک و... قصد کرد وجدان خفته راننده رو بیدار کنه، این بار به راننده گفت: راننده هم نه کم گذاشت و نه زیاد، پدال ترمز رو فشار داد و ایستاد جلال پیاده شد. اتوبوس هنوز خیلی دور نشده بود که ایستاد! همین که جلال به اتوبوس رسید راننده به جلال گفت: بیا بالا جوون، وقتی سالها بعد خبر شهادت جلال رو به آیت الله بهائ الدینی دادن، ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ راز گل سرخ/ص |
بسم رب الشهدا و صدیقین
...نمی دانم از کجایش شروع کنم؟؟!!!
بیخیال پیشگفتار ادبی....
بچه ها امسال شهدا مرا طلبیدند؛امسال قصد زیارت از کربلای ایران را دارم؛امسال لیاقت زیارت دوکوهه (السلام ای خانه عشق)،فکه (قتلگاه سید شهیدان اهل قلم)،شلمچه (.....)،اوند و جزیره مجنون را دارم.....
خیلی خوشحال و مسرورم...بعد از سالها چی بگم !!! به دیدار شهدا خواهم رفت : (ولا تحسبن الذین فی سبیل لله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون) ای همت ای باکری ای متوسلیان ای خرازی ای آوینی مرا دریابید....
باشد که کربلای ایران شفیع کربلای حسین برای من ودوستانم باشد....
اللهم عجل لولیک الفرج و توفیق الشهادت فی سبیلک
سلام به همه دوستان عزیز و گرامی...
تقریبا نزدیک به 2 سالی می شد که انچنان که باید و شاید زمان کافی برای رسیدگی به وب لاگ خویش را نداشتم ولی اکنون در نظر دارم با وسعت داشتن زمان خویش حرف های دل خویش و مطالب زیبای دوستان را به یاری خداوند متعال در این وب نشر دهم....
اللهم عجل لولیک الفرج
نجوایی با علمدار انقلاب
در عالم،اسراری هست که جز به بهای "خون دل" فاش نمی شود؛...راستی،چه گفتی مولای ما در حرم امام به امام.کاش ما را به سینه پر از سکینه ات راهی بود.آه که صد سینه سخن برده بودی نزد روح الله.بیست سال است که بعد از خمینی بار رهبری این انقلاب بر دوش شماست.این بیست سال برای ما مثل یک چشم بر هم زدن گذشت و برای شما ای مولای ما، بیست سال طول کشید و این سرگذشت چه سخت گذشت.الا یا ایها الساقی که هر دودستت مست حسین بود،تحمل سختی های عشق را چه خوب به مولای جانباز ما داده ای.این صبر و این بصیرت مولای ما مدیون عنایت دو دست بریده توست.دعای مادرت "ام البنین" بدرقه راه انقلاب ماست:"یا لیت شعری اکما اخبروا،بان عباسا قطیع الیمین".در "ناحیه علقمه" ما هر روز باید "زیارت عباس" بخوانیم:"السلام علیک ایها العبد الصالح".این شکرانه پیروزی ماست.ما ممنون توایم ابالفضل.بوسه می زنیم بر دستان بریده ات.آستانه انقلاب ما در دستان بریده توست.در برابر لب های تشنه ات،گلوی خشکیده ات،سر تعظیم فرو می آوریم."کل یوم تاسوعا"."کل ارض خیمه العباس"."کل نهر علقمه".بریده باد زبانی که نخواند "سقای دشت کربلا ابالفضل"."اربعین" نزدیک است؛ای حضرت مهتاب،در این شب تنگ و تاریک فتنه از نور بصیرتت به صورت ما هم عنایتی کن.آخر ای ماه،تو تنها قمر بنی هاشم نیستی.تو ماه بنی آدمی.سقای دشت کربلا،انقلاب ما بیمه دستان بریده توست.مولای ما امان نامه دشمن را با دستان توست که پاره می کند.بیست سال است که ما هر زمان دل مان برای خمینی تنگ می شود مولای مان خامنه ای را نگاه می کنیم.خامنه ای،خمینی دیگر نیست؛همان امام است؛به صلابت امام،اما از امام،مظلوم تر.به تنهایی امام اما از امام تنهاتر.به غریبی امام اما از امام غریب تر.بیست سال رهبری زمان کمی نیست.بیست سال،که دشمن برای هر دقیقه بلکه هر ثانیه اش نقشه کشیده است.فتنه اخیر باورم هست به حوادث هفت ماه پیش بر نمی گردد.بیست سال است که مولای ما با تدبیر،مبدل به رویا کرده است برای دشمن،تغییر نظام ما را.مولای ما!بیست سال است که خواب دشمن را آشفته کرده ای و کارزارش را آشفته بازار. بیست سال است که علمدار انقلابی،با دستانی که زخمی از خصم و نشانی از جانبازی دارد.بیست سال است که چون مرد پای پیمان ات با امام ایستاده ای.پاره پاره کرده بودند اینها وصیت نامه شهدا را،اگر چون شمایی مولای ما نبود.اگر شما مولای ما نبودی،اینها اندیشه امام را در همان جماران حبس کرده بودند.اینها امام را برای موزه می خواستند.اینها حتی به روح امام "جام زهر" دادند.اینها انتقام امام را از شما می خواهند بگیرند.با اینها بود به روح امام هم زور می گفتند و یک "صحیفه نور" دیگر برایش می نوشتند که در هر صفحه اش هزار بار "باج" داشته باشد و هزار بار "تاج".اینها دنبال "تخت" شاه اند نه صندلی امام.اینها حکایت دوری و دوستی،دل شان برای "شاه" تنگ شده اما انگار نه انگار که بیست سال است امام را ندیده اند.اینها می خواهند در "تخت جمشید" به جای "کورش" با "اسکندر" بیعت کنند:"ای کورش،آسوده بخواب که ما حتی با اسکندر هم در پیمان "5 + مقدونیه" آشتی می کنیم"."چنگیز" هم ذاتش آدم خوبی بود.تقصیر "آرش" بود که در مناظره آن تیرها را رها کرد طرف پسر رستم."فردوسی" شاعر بود و از اصول دیپلماسی چیزی سر در نمی آورد؛"اگر در برابر دشمن سر تعظیم فرو آوریم از آن به که خود را به کشتن دهیم"!بسی رنج بردی آقای فردوسی در این سال سی اما نه آن اندازه که مولای ما در این بیست سال بعد از امام زجر کشیده است.اینها می خواهند "عجم" را به دستور زبان سفارت انگلیس زنده نگه دارند.سعدیا،"حافظ" بی بصیرت نمیرد هرگز،مرده آن است که شفاف موضع گیری کند!به جان لسان الغیب همه چیز برعکس شده.آتش فتنه حتی به دامان شعر هم سرایت کرده:آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است؛با دوستان،خیانت با دشمنان،مروت!آقای شاعر،"شهریار" کی گفت:"علی دیکتاتور است؛برو ای گدای مسکین در خانه طلحه را بزن"؟!آیا مرد آن است که در کشاکش دهر،یک باجی هم به دشمن دهد؟!مگر نگفت:"غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است"؟!نه،مولای ما سید علی،غلام نمی خواهد؛راحت انتقاد کنید.راحت نامه بنویسید.راحت جام زهر تعارف کنید.راحت ناسزا بگویید.شعار "مرگ بر اصل ولایت فقیه" با شما،آشتی کردن با ما.هلهله کشیدن در عاشورا با شما،میانجی گری با ما.گرگ شدن با شما،خر شدن با ما.هار شدن با شما،هالو شدن با ما.خار شدن با شما،چشم شدن با ما.استخوان شدن با شما،گلو شدن با ما.بریدن با شما،بی سر شدن با ما.عایشه شدن با شما،احترام سران فتنه با ما.دیکتاتوری با شما،شنیدن شعار مرگ بر دیکتاتور با ما.راحت باشید؛هر چقدر بیشتر فتنه کنید،نظام بیشتر برای تان محافظ می گذارد.مهد دموکراسی ایست اینجا.اینجا ما از آن طرف بام افتاده ایم.30 سال است که در تلوزیون جمهوری اسلامی،"دیالمه" سانسور بود.30 سال است وصیت نامه یک شهید را در تلوزیون،کامل نخوانده اند.30 سال است که حضرات رنگ خون به خود ندیده اند.آخرین بار کی و کجا بر دستان پدر یک شهید بوسه زده اید.آنکه این عهد فراموش نکرده مولای ماست.دیروز یکی برایم کامنت گذاشته بود:"آیت که بود"؟جواب دادم:"آیت،آیت الله نبود اما آیت خدا بود.آیت، معما نبود،کلید قفل معمای امروز بود.آیت لباس شخصی بود.منافقین را خوب می شناخت.آیت 30 سال پیش پی به نفاق سران فتنه برده بود".رسانه ملی 30 سال است که آیت را به این آیت الله های قلابی فروخته است.کجا هستی ای آیت خدا تا این روزهای ما را ببینی؟کجایی دیالمه؟...اینجا "سید علی" تنهاست و اصلا ما مانده ایم که او را با که مقایسه کنیم؛مولای ما علی نیست که قنبر بخواهد،موسی نیست که هارون بخواهد،حسین نیست که زینب بخواهد.خمینی نیست که بسیجی بخواهد.پس کیستی خامنه ای که این چنین تنهایی.اینجا برای هر پروانه ای که دور شمع ولایت می گردد، یک حرف در می آورند.اینجا خواصی که قرار بود ناطق باشند،خاصیت خود را از دست داده اند و سکوت کرده اند.نه شیر می دهند نه بار می برند. به جای آنکه آدم نهج البلاغه باشند شتر این کتاب شده اند.اصلا شاید "دجال" همین فتنه ای باشد که ما بدان دچار شده ایم.شاید این جمعه از غصه دق کنیم شاید.باز هم نیا.خبر آمدن تو که نیامد،کاش خبر مرگ ما بیاید...اما کاش که همسایه ما می شدی.کاش "آقاسی" زنده بود.بهترین ابیات را می سرود برای این روزها:"پاک کن از دامن دین ننگ را،این عروسک های رنگارنگ را".پاک کن مولای ما از دامان انقلاب این مهر به لب زده ها را.
***
در عالم،اسراری هست که جز به بهای "خون دل" فاش نمی شود.کاش گفته باشی اسرار درونت را به امام.شما ای مولای ما، شاید با امام در پاریس نبودی،شاید در جماران همسایه امام نبودی،اما همسایه آرمان امام بودی و با امام بودی،حتی بعد از امام.شما بیست سال است که ندیم و هم نشین آرمان امامی.صحیفه امام در دستان توست و وصیت نامه اش معیار راهت.چه می ماند از آن فریاد،اگر حنجره شما نبود.چه می ماند از آن علم،اگر دستان مجروح شما نبود.خمینی در حسینیه جماران می ماند اگر خامنه ای نبود.اینها در سر سودای سود دارند و غم بود و نبود.آنکه دغدغه انقلاب داشت،شما بودی.شما کی گفتی این انقلاب بی نام آقازاده ها در هیچ کجای جهان شناخته شده نیست؟!وقت عزیزت بیست سال است که وقف امام شده.شما ای مولای ما،یادت هست بغضی که در گلو داشتی،وقت قرائت وصیت نامه امام؟..."من از خدمت همه خواهران و برادران مرخص و به سوی جایگاه ابدی سفر می کنم".هیچ کس جز شما لیاقت خواندن آن وصیت نامه را نداشت:"من در میان شما باشم یا نباشم،اجازه ندهید این انقلاب دست نااهلان و نامحرمان بیافتد".گویی مخاطب امام،شما بودی ای مولای ما.خط امام،خط شماست.شما از روی وصیت نامه امام برای ما مشق عشق می نویسی در شبهای پر از حادثه انقلاب.سرمشق های تو را امام گفته بود.اینها دارند در کلاس براندازی از روی غرب دیکته می نویسند.اینها اسلام را به دموکراسی فروختند و عجبا که چه ارزان فروختند.اینها فروختند دموکراسی را به دیکتاتوری.رای ملت را به منیت.ولایت را به حکمیت.وصیت نامه امام را به نامه های سرگشاده.جماران را به نیاوران.فکه را به مکه.خدا را به کعبه.علی را به رنگ سبزمعاویه.حسن را به همسرش.حسین را به آقازاده معاویه."آقا" را به "آقا زاده ها".خانواده شهدا را به خاندان هزار فامیل.دریا را به مرداب.انقلاب را به ضد انقلاب.اسلام ناب را به مردان با حجاب.کربلا را به کوفه. جزایر مجنون را به جزایر هاوایی.ولایت عشق را به ایالت عیش."همت" را به غفلت."باکری" را به ندا.ندا را به فریب."امن یجیب" را به وردهای عجیب.هنر را به بازیگران غریب.دولت حماس را به ملت اسراییل.آزادگی را به مجسمه آزادی.مالک را به ابوموسی.چهارده خرداد را به یازده سپتامبر.خمینی بزرگ را به بوش کوچک.بت شکن را به بت.ابراهیم را به نمرود.نوحه نوح را به فرزند نوح.فرشته را به ابلیس.سر حسین را به یک مشت گندم.عطش را به آتش.آب را به سراب.خواب اصحاب کهف را به رویای دشمن.سکه اصحاب کهف را به دلار کاخ سفید.سگ اصحاب کهف را به روباه پیر.غار اصحاب کهف را به خانه اغیار.اصحاب کهف را به برادران یوسف.سوره کهف را به سوت و کف.کهف را به عنکبوت."بیت رهبری" را به "اوهن البیوت".رهبر را به قائم مقام.حقیقت را به مصلحت.شهادت را به اسارت.آزادگی را به بردگی.بندگی را به آزادی.نماز را به یوگا.مدینه را به شام.حنجره حسین را به شمر.علی اصغر را به حرمله.علی اکبر را به سم اسب.عاشورا را به آشوبگران.زیارت عاشورا را به تورهای مسافرتی.زیارت جامعه را به جامعه مدنی.مدینه النبی را به دهکده جهانی."ملاصدرا" را به "مک لوهان"."مطهری" را به "سروش"."بهشتی" را به "فوکویاما".ما را به "اوباما"."آیت" را به "مصدق"."دیالمه" را به "موسوی"."بنت الهدی صدر" را به "رهنورد"."متوسلیان" را به "بنی صدر"."صد" را به "نود".یتیم نوازی را به توپ بازی.صداقت را به نفاق.رای را به SMS.آحاد مردم را به نامرد مردم.سجاده را به فرش.دین را به زمین.غم خواری را به زمین خواری.جانبازی را به باندبازی.تهذیب را به تحزب."در خیبر" را به باب مذاکره.ذوالفقار را به تسامح.ذوالجناح را به تساهل.دفاع را به تخریب.جنگ تحمیلی را به جنگ نرم.نوای نینوا را به صدای آمریکا.سرخ علوی را به سبز اموی.اروند را به کیش.میش را به گرگ."علی" را به "جرج"."نصرالله" را به "سوروس".حزب الله لبنان را به برج های دوبی."کانال کمیل" را به کانال های سکسی.خون شهدا را به منازعات سیاسی.ولایت را به احزاب سیاسی.پلاک شهدا را به "پلاک سیاسی" و به جای اقلیم امام،اینها سر از گلیم VOA در آوردند و عهد خود را گسستند و به سپاه BBC پیوستند.ببین از که بریدند و با که پیوستند.چه بد معامله ای کردند با گذشته خویش.حوای آدم را به هوای نفس فروختند و آدم را به آدم برفی و در 9 دی آب شدند از خجالت ملت،ازگرمای آفتاب.
***
در عالم اسراری هست که جز به بهای خون دل فاش نمی شود.کاش گفته باشی اسرار درونت را به امام.آنکه پای خون شهدا ایستاد شما بودی ای مولای ما.پای اینها روی لاله هاست.اینها شقایق را پژمرده کردند.به بهانه حرس کردن شاخ و برگ های زائد؛بخوان به اسم اصلاحات، می خواستند ریشه درخت انقلاب را بزنند.به خمینی می گفتی اینها را.می گفتی که از آبروی شان برای انقلاب امام مایه نگذاشتند.می گفتی سکوت شان را.می گفتی دعوت شان را به آشوب.می گفتی دست شان را در دست دشمن.می گفتی که دشمن از حنجره آنها چه ها گفت.می گفتی که استوانه ها تنهایت گذاشتند.می گفتی که این بار سنگین است.می گفتی که زخم زبان می زنند.می گفتی این صحنه آرایی ها را.این لشکر کشی ها را.می گفتی از آنهایی که قرار بود دست شان در دست تو باشد اما برایت سرگشاده ترین نامه ها را نوشتند.می گفتی که از همان اول هم ولایت فقیه را قبول نداشتند.می گفتی از ما و از رنجی که می بریم.از آلام ما.می گفتی که ما در این بیست سال یک آن تنهایت نگذاشتیم.می گفتی از عشق مستدام ملت به ولایت.می گفتی که ما از کوران این فتنه کور،رو سفید بیرون آمدیم.می گفتی که خواص،بابت گفته ها و نگفته ها مردود شدند.می گفتی سکوت شان را وقت فریاد و سکون شان را وقت حرکت.می گفتی از قصه پر غصه بی بصیرتی.می گفتی که عهد شکستند.می گفتی به امام متن نامه ها و بیانیه ها را.می خواندی برایش.می گفتی به امام که پای رای مردم ایستاده ای، به هزینه اتهام.به بهای آبرو.می گفتی پای آرمان امام ایستاده ای.می گفتی از عوالم انقلاب.از این روزهای سرد.می گفتی که زخم توده های آرزومند را التیامی.می گفتی از سختی های رهبری.رسول نبودن و پیامبری.امام نبودن و راهبری.می گفتی از اندوه و غم پنهانی خویش.می گفتی که در این بیست سال رهبری بر شما ای مولای خوبی ها چه گذشته است:سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم/چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم/در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش/چون آینه خو کرده به حیرانی خویشم/لب باز نکردم به خروشی و فغانی/ من محرم راز دل طوفانی خویشم/یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی/عمری است پشیمان ز پشیمانی خویشم/از شوق شکر خند لبش جان نسپردم/شرمنده جانان ز گران جانی خویشم/بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر/افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم/هرچند "امین"،بسته دنیا نیم اما/دل بسته یاران خراسانی خویشم.
منبع:قطعه 26
بسم رب الشهدا
نوشتاری از حسین قدیانی فرزند شهید اکبر قدیانی
تا وقتی حاکم، «علی» است، راهپیماییهای ما، همه حکومتی است
چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، همان اتوبوسی بود که پدرم را برد جبهه. پلاک اتوبوس ایران 11 نبود. از آن قدیمیها بود، نه از این لیزریها. پلاک اتوبوس «BB-C068028H» بود و پلاک پدرم در جبهه AK- S022-91H»». من با همین اتوبوس رفتم راهی سرزمین نور شدم و بوسه زدم بر خاک کرخه نور. امسال عید باز هم با همین اتوبوس میخواهم بروم جنوب. من هنوز هم سوار هوندا 125 پدرم میشوم. پدرم روی همین موتور، موتور ضدانقلاب را در همین خیابانهای تهران پایین آورد. 200 کلاهک هستهای اسرائیل، حریف هوندا 125 پدر من نشدهاند!. پدر من روی همین موتور به شهادت رسید ولی اجازه نداد که آبادان «عبادان» شود و خرمشهر «المحمره»؛
زیر لاستیک هوندا 125 پدر من هنوز هم دارد استخوانهای آمریکا خرد میشود. امروز هم فتنهگران، از صدای هوندا 125 «بابااکبر» بیشتر از هیبت ماشینهای ضدشورش نیروی انتظامی میترسند.
چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی ضدگلوله نبود. لاستیکش عاج نداشت. تاج و تخت نداشت. شیشههایش دودی نبود. دندهاش خوب جا نمیرفت. فرمانش هیدرولیک نبود. سقفش یکی- دو تا سوراخ داشت. مثل BMW نبود که سقف متحرک داشته باشد. رانندهاش کت و شلواری نبود. پیراهن مشکیاش وصله داشت. کاپشنش را از «تاناکورا» خریده بود که قبلا «ادواردو آنیلی» آن را پوشیده بود.
برلوسکنی کت شلوار میپوشد. آنجلا مارکل کت دامن، سارکوزی یک وقتهایی لخت میگردد و من به کوری چشم France24 اعتراف میکنم و افتخار میکنم که حکومت به ما ساندیس داد و من چون روزه بودم، «نی» اش را نگه داشتم تا در روضه علیاصغر در آن بدمم: "بشنو از نی". من نیام را درون ساندیس فرو نکردم. فرو کردم در چشم رئیسجمهور آمریکا و انتقام حرمله را گرفتم. ساندیس من آب سیب بود، دادم به رباب تا طفل 6 ماههاش را سیراب کند. به کوری چشم ضدانقلاب رئیسجمهور آمریکا با ما نیست. او با ما نیست. با سران فتنه است. با آن بیسواد که مردم گفتند "عامل دست موساد". خانم کلینتون! ساندیسهای جمهوری اسلامی الکل ندارد که 100 دلار آب بخورد. از شیر مادر حلالتر است. 150 تومان است که مش رجب 10 تایش را میفروشد هزار تومان. سران فتنه، کوکاکولا میخورند که گازش، اشکآور است و اشک کودکان فلسطینی را درمیآورد. نتانیاهو با سران فتنه است، فتحی شقاقی شهید با ما. علی عبدالله صالح با سران فتنه است، سید حسن نصرالله با ماست. چشم اسرائیل کور، حکومت به ما تیتاپ هم داد. من روزهام را با همین تیتاپ باز کردم. خاک بر سر شما که به جای گوشت «بزغاله گوساله»، گوشت خوک را میخورید. دانشمندان میگویند گوشت خوک، آدم را خرف میکند. بنازم انقلاب اسلامی را که با ساندیس و تیتاپ و هوندا 125 و اتوبوس دهنکجی کرده به تمام دنیای غرب. آمریکا حریف ساندیس ما نمیشود. برادر کوچک من ساندیس خود را که خورد، آن را باد کرد و ترکاند جلوی چشم عکس نتانیاهو و مردک 2 متری عقب رفت. من یک ساندیس جمهوری اسلامی را با کل دنیای آمریکا و اسرائیل عوض نمیکنم و من حتی اگر به عشق خوردن فلافل، بروم «حاج منصور» شرف دارد که به عشق بی.بی.سی سر از لندن درآورم. ساندیس جمهوری اسلامی شراباً طهوراست. آب زمزم است. آب زمزم ما، ساندیسهای جمهوری اسلامیاند نه چشمهای که اختیارش دست سعودیهای شیعهکش است.
چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، تلویزیون نداشت. نوار آهنگران گذاشته بود و من در خیابان انقلاب دیدم دختران وطنم وقتی پرچم انگلیس را
آتش زدند دودش رفت در چشم آقازاده معروف. من دختر بنلادن را در سفارت عربستان ندیدم، ولی در چهارراه استانبول، دیدم آقازادهای را که فقیر نبود اما کاسه گدایی دراز کرده بود جلوی در سفارت روباه پیر. من ادعا نمیکنم رهبرم «سید خراسانی» است، اما در دجال بودن شما شک ندارم. و البته که ظهور نزدیک است. و امروز صبح یکی به من پیامک داد که سران فتنه در رفتهاند، رفتهاند شمال. ویلای «احسانالله خان»! با ماشین ضدگلوله که ترمزش ABS دارد و همه چراغ قرمزها را رد میکند! به میرزاکوچکخان زنگ زدم که حواست به وطنفروشها باشد. میرزا گفت: «دکتر حشمت، نبض شیخ را گرفته؛ چهارشنبهای، مردم را که دیده تبش بالا رفته آن یکی هم ساندیس بدنش کم شده!» به میرزا گفتم: «این بار مواظب سرت باش. اینها در سر سودای وطنفروشی دارند» وطنفروش، خوانندهای است که حنجرهاش را پنجرهای کرده به سوی غرب. عالیجناب چهچه! «دود عود»ات بوی زغال سوخته میدهد. برای این ملتِ قوم طالوت، حضرت داوود باید نغمه بخواند. هان ای ابراهیم! تبر بردار! دیکتاتورهای مخملین، از دموکراسی بت ساختهاند. علامت کوچکتر، بزرگتر سرشان نمیشود. معلم کلاس اول من، یاد داده بود که 24 از 13 بزرگتر است و آرای باطله از رای شیخ! معلم دینی من میگفت 13عدد نحسی نیست. نحس، کسانی هستند که به اسم خط امام، رای مردم را دزدیدند. نحس کسی است که آشوبگر عاشورا را هوادار خود میداند. سال بعد اول ژانویه، دهم محرم است.
محرم که بیاید، حتی عید ارمنیها هم عزا میشود. آن وقت هواداران آقای نخستوزیر، سوت میزنند در عاشورا و به افتخار شمر که سر امام را برید، کف مرتب میزنند. ای عیسی! بابانوئل سرش را در برف کرده و "مروه شربینی" را نمیبیند. امسال مجله تایم، بابانوئل را کرد مرد سال و نوبل را دادند به بابانوئل. حیف که عمر سعد هزار و چهارصد سال زود به دنیا آمد والا «یونیسف» یک تقدیری هم از او کرده بود. اینجا هم، کسانی بودند که عکسش را شش ستونی کار کنند. ستون دین من نماز یزید نیست.
آقازاده معاویه مست بود و «انالله و اناالیه راجعون» را نوشت: «انا الله و اناعلیه الراجعون»(!). ستون دین من، آن نمازی است که سیدالشهدا خواند، در ظهر عاشورا و بهازای هر کلمه نماز یک تیر خورد. والا ابنملجم هم زیاد نماز میخواند، اما قبلهاش ولایت نبود، قطام بود. در نماز ابیعبدالله، خم ابروی یار در یاد آمد و در نماز ابنملجم، رژ لب دختر اغیار!
چهارشنبه، اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، رانندهاش کمربند نبسته بود. جریمه شد 20 هزار تومان. 13 هزار تومانش البته به خاطر سیگار بود. "وینستون" میکشید. ریهاش آسیب میبیند، ولی در عوض محصول آمریکایی را آتش میزند. چرا کسی آنهایی را که «بهمن» میکشند، جریمه نمیکند؟! مگر «22 بهمن» را که محصول امام بود پاره نکردند؟ من کاری با قوه قضائیه ندارم. دلم برای محافظان سران فتنه میسوزد که به جای حفاظت از انقلاب مجبورند مراقب جان شیخ بیسواد باشند. سربسته بگویم این سختترین کار دنیاست. شیعه علی بودن و محافظت از عثمان تا که این پیرهن دوباره شر نشود.
چهارشنبه، اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، به رانندهاش مرخصی داده بودند. به من هم مرخصی دادند. امتحان برادر کوچکم هم در مدرسه لغو شد.
هان ای دشمن! از این پس قصه همین است. ساندیس نظاممان را میخوریم. از مرخصیاش استفاده میکنیم. سوار اتوبوس میشویم و در خیابان علیه شما شعار میدهیم و در برابرتان تمام قد میایستیم. ما همهمان حکومتی هستیم. من مستأجر نیستم. خانهام «بیت رهبری» است. بیت رهبری خانه فقط
"سیدعلی" نیست. کاشانه ما هم هست. ناشیانه حرف نزنید. ما به این آشیانه ساده و صمیمی افتخار میکنیم. تا وقتی حاکم، «علی» است، راهپیماییهای ما، همه حکومتی است.
چهارشنبه، اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، رانندهاش میگفت 22 بهمن نوشابه و ساندویچ هم میدهند. ما 22 بهمن هم میآییم. برای چنین ملتی که
جانش بر کف است، جان باید داد. جمهوری اسلامی به مردمش میرسد؛ حرفی هست؟! ما با رهبرمان آنقدر «نداریم» که هر وقت اراده کنیم، چفیهاش را
میگیریم؛ حرفی هست؟! آنقدر دوستش داریم که با یک اشارهاش نشانی خیابان انقلاب را میگیریم و میآییم. ساندیس هم میخوریم؛ حرفی هست؟! سران غرب، به فکر مردمان خود باشند که اول سال نو از سرما یخ نزنند. ما اینجا رابطهمان با رهبرمان گرم گرم است. خاک بر سرت سارکوزی! به ما چه که مردم فرانسه میخواهند سر به تن تو نباشد؟! نظام ما با ساندیس و نی و تیتاب و هوندا 125 همه حیثیت «همه ابرقدرتهای دیگر+1+5» را به بازی گرفته. ما تا ساندیس داریم بمب هستهای میخواهیم چه کار؟ حالا دیدی که ما چرا انرژی هستهای را برای مصارف صلحآمیز میخواهیم؟! شما هر وقت نی ساندیس نظام ما را حریف شدید، آن زمان حرفی نیست، ما هم میرویم سراغ نیزه.
راستی! یادم رفت بگویم، برای این دلنوشته که تقدیمش میکنم به مولایم خامنهای، 2 تا ساندیس گرفتم، یک تیتاب، حرفی هست؟!
* حسین قدیانی فرزند شهید اکبر قدیانی
منبع:همان